- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سرود ولادت امام محمد باقر علیه السلام
به حقّ یا ربّ و، یا بـاطن و ظاهر یا مـولا أدرکـنی، یا حضرتِ بـاقـر میکنم زمزمه خوش آمدی دلبـر ما همه خوش آمدی یوسف فاطمه خوش آمدی، سیّدی سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیدی ************************************************** هر آنچه گویم از، مقام تو هیچ است نُطق فلک پیش، کلام تو هیچ است هستیام به فدای روی تو من کیم عـبد عبد کوی تو زنـدهام ز مِیِ سبـوی تو، سیّدی سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیدی ************************************************** مــژدۀ مـیــلادت، رسـیــده از بــالا ای هفتمین معصوم، نور دل زهـرا بـاقـر عـلـم کُـلّ عــالـمـی تشنه را کوثری و زمزمی رحمت و کـرم مجـسمی، سیّدی سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیّدی ای عزیز فاطمه * سیدی
: امتیاز
|
سرود ولادت امام محمد باقر علیه السلام
دل زعطای فاطمه، به عرش حق مجاور است جشن خوش ولادتِ، آقا امام باقـر است باقر علم عالمین یا مولا ** به مصطفی نور دو عین یا مولا ** یوسف یوسف حسین یا مولا ای گـل زهـرا و حـیـدر (۳) مــولا یـا بـاقـر الـعـلـوم ********************************* ز رشتـۀ ولای او، جـدا نـمیشوم دمـی مدیـنـه از قدوم او، فخر کند به عـالمی آن گل نازنین ما خوش آمد ** دلبر بیقرین ما خوش آمد ** امام پنجمین ما خوش آمد ای گـل زهـرا و حـیـدر (۳) مــولا یـا بـاقـر الـعـلـوم ********************************* به مهر تو به عشق تو، سرشته شد آب و گِلم عـنایتی که عاقـبت، مـدیـنهای شود دلم ز علم خود به ما عطا کن آقا ** درد دلـم بـیـا دوا کـن آقا ** قـسمت ما کرببلا کن آقا ای گـل زهـرا و حـیـدر (۳) مــولا یـا بـاقـر الـعـلـوم
: امتیاز
|
سرود ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بـاقــر آل عـبـا، نـاطـق وحـی خــدا روشنیِ دو سـرا، ای دل و دلـبر ما نور دو عین مولا جان حسین مولا سبـط نـبـی مولا ذکـر لـبـی مـولا یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر ***************************************** دست تو بر سر ما، حُبّ تو در گِلِ ما مدح تو بر لب ما، عشق تو در دلِ ما دلـبــر مـا مــولا سَـرورِ مـا مـولا نـور ربـی مـولا ذکـر لـبـی مـولا یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر ***************************************** ما همه مـسکـیـن بر، عـنایـتـت آقـا صـفــای هــر دل از، ولایـتـت آقــا نـور شـفـق مولا به نخل حق مولا تو رُطـبـی مـولا ذکـر لـبـی مـولا یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر ***************************************** مِـسِ دل از لـطفـت، شـود طـلا آقـا بــده بـه جــمــع مــا، کــربـبـلا آقــا هـمیـشه با مـولا خـاطـرهها مـولا در تَـعـبـی مـولا ذکـر لـبـی مـولا یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر، یا حضرت باقر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
نـوری آمد وجـود من گـم شـد چـشـم من بـاز پُـر تـلاطـم شد شُرشُـر اشک روی گـونـۀ من شد سرازیر و قدر یک خم شد گـریه از شـوق چه صفـا دارد شـب مـیــلاد نــور پـنـجـم شـد اشـک اذن دخــول مـا بــود و در کـه وا شـد دمِ تــبــسّـم شـد مـحـرم اهـل بیت اگـر شـدهایم هـمه از یک دعـای خـانـم شد شکـر، یا فـاطـمـه و یا فـاطـر شکـر، هـسـتـم غـلام تو بـاقـر در رحمت دوباره وا شده است مـیـزبـان دلـم خـدا شـده اسـت بـار دیگـر مـیـان بـیـت وحـی آیـۀ نــور رو نـمـا شـده اسـت سجدهام را کسی نماند که ندید سِرّ تـوحـیـد بر مـلا شده است دستـههـای فـرشـتـه مـیبـیـنـم در مـدیـنـه بـرو بـیا شده است پشت یک خانـهای شلـوغ شده خبـری بین کوچهها شده است رنگ پـنجـم به روی بـوم آمـد حـضـرت بـاقـر الـعـلـوم آمــد نـذر چـشـمـان تو جـوانـی من بـه فــدای تـو زنــدگـانـی مـن زیـر پـایت بگـو که سـر بـزند هرکسی خواست از نشانی من عرض تعـظـیم پیـش قد تو شد عــلـت قــامـت کــمــانــی مـن من ندارم که هیچ چیز از خود همه از توست هستِ فـانی من هـست " آقـا مرا دعـایـم کن " از دعــاهــای آســمــانــی مـن در هــوای شـمـا نـفــس زدهام غصهها را ز سیـنه پس زدهام تو همان چـشمه سار عـرفـانی فـصـل سـبـز بـهـار عـرفـانـی در مــقــام رفــیــع اخـــلاقــی جـلــوه گـاه مــدار عــرفــانـی ای سر آمد به عـلم و دانش ها سـخـنـت پُـر ز بـار عـرفـانـی چـه احـادیـث که به جـا مـانده از تـو آمــوزگــار عـرفــانــی قـبل تو این چنین ظهـور نبود در مــیــان تــبــار عــرفــانـی جـایـگـاه عــلـوم و دانـش تــو شـاهـکـاری بـه آفــریـنـش تـو مـیشـود ســائــل درت بـاشــم زائــر کــوی مــادرت بــاشــم میشـود در هـوای خـاکـی تـو پَـر زنـم من کـبــوتـرت بـاشـم میشود در بقیع، غربت محض ســر قــبــر مــنــوّرت بــاشــم یـاد آن خـاطـرات کـودکـیات روضهخوان در برابرت باشم یـاد طفـلـی دو سـالـه بودن تو و اسـیـری خــواهــرت بـاشـم عمههایت چقدر کتک خوردند و شــمــا را چــقــدر آزردنــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مـاه رجـب سـلام! کـه مــاه مـحـمّـدی یـا دآورِ شـکــوه گــلـسـتـان احــمــدی آئـیــنـهدارِ نــور خــداونــد ســرمـدی از شـرقِ رحمتِ ازلی بـاز سـر زدی مــاه تـو نــور بـر دل اهـلنـظـر دهـد میـلاد چـار حجّت حـق را خـبـر دهـد آغـاز مـاه تو کـه به نام پـیـمـبـر است میـلاد پـنجـمـیـن ولـیالـلـهِ اکبـر است کز چار بحرِ نور، فروزندهگوهر است نجلِ دو فـاطمه، خَلفِ پاک حیدر است بعد از عـلی، محمّد اوّل وجـود اوست ذکر ملک همه صلوات و درود اوست این باقـرالعـلومِ خـداونـد سـرمـد است این آفتاب حُسن خـدا، وجه احمد است مـولای مـن مـحـمّـدِ آل مـحـمّـد اسـت گـیتی ز مقـدمش همه خُـلد مُخلّد است بـر خلـق سایـۀ کـرمـش مـسـتـدام بـاد از شخص احمدش صلوات و سلام باد جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش سجـاد باب و بنـت حسن نـیز مادرش دانـشــوران دهــر، هـمـه بـنــدۀ درش جاری ز لعل لب همهجا درّ و گوهرش بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش در قدر و در مقام، حسین است این پسر سر تا قـدم تمام، حسین است این پسر در علم و در قیام، حسین است این پسر آئـیـنـۀ امـام حـسـیـن اسـت ایـن پـسـر بستان حکمت ازلی در ضمیـر اوست دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست گاهی به عرش زمزمۀ حکمتش به گوش گاهی به باغ، بیل کشاورزیاش به دوش گه با کلام داده بـه اهـل کـمال، نـوش اهل کلام یکسره در محضرش خموش دریـا ز چشمـۀ دهـنـش مـوج میزنـد آیـات وحی در سخـنـش مـوج میزند ای اصـل دین ولای تو یا باقـرالعـلوم وی ذکـر حـق ثـنای تو یا باقـرالعـلوم وی عرش، خاک پای تو یا باقرالعلوم جـان جهـان فـدای تـو یا بـاقـرالـعـلوم مهر تو جان جان صلات و صیام من پیوسته وقـف تو، صلوات و سلام من ای شـیعــه را به مهـر شـما اقـتـدارها مـاه رجــب گـرفـتـه ز تــو اعـتـبارها خورشید بر درت یکی از جاننـثارها گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهـارها هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است من کیستم که خـاک سـرای شما شوم؟ لب واکنـم، قـصیـده سـرای شما شـوم یـا مفتخـر بـه مـدح و ثـنای شما شوم بـاشـد کـه تـا گـدای گـدای شـما شـوم لال است در ثـنـای تو مـولا زبان من تو وصف خود بگوی ولی با زبان من وقتی عدو به حضرت تو گفت ناسـزا با حُسن خلـق و با گـل لبخند از ابـتدا کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا این است قـدر و منزلت و عـزّت شما تـنها نه اینکه نام تو از من ربـوده دل خُـلـق محـمّـدیـت ز دشـمن ربـوده دل ای بر تو از خـدا و رسـولش سـلامها اهـــل کــلام را ز کــلامـت کـــلامهـا بـیچـاره و ذلـیـل مـقـامت «هـشام» هـا در پـنجــۀ تـو از هـمه دلهـا زمـامها توحیـد زنـده از نفـس صبح و شام تو اسلام فخر کرده به نطق « هـشام» تو تو خلق را مطاعی و خلقـت مطیع تو برتـر ز اوج وهــم، مـقـام رفـیــع تـو پیران عقـل یکسـره طـفـلِ رضیـع تو فـردوس گـشتـه خـاکنشینِ بـقـیـع تـو «میثم» اگـر قـصیده سـرای شما شده مشمول بذل و لطف و عطای شما شده
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بیا به پـای دل خود سفـر کنیم امشب ز کوچههای مدینه گـذر کـنیم امشب خدا به زین عبادش عـطیهای بخـشید بـیا تـمام جهـان را خـبر کـنیم امشب بـیا سـلام و درود و تهـیّـت خـود را نثار این پـدر و این پسر کـینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغـوشند بیا نظاره شـمس و قـمـر کـنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایـت نظـر کـنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهـرا سـزد ارادت خود بیـشتر کنیم امشب بپاس مقـدم دریا شکاف عـلم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا ز غـربت او دیـده تـر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمهای از معرفت شود پیدا نهـال مـهـر ورا بـارور کـنـیم امشب کـنار خـرمنی از عشق او بیا بنـشین که فکـر تـوشه راه سفـر کنیم امشب بگو به خـلق وفـائی ز جای برخـیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بـرخـیـز نگـارا که بهـار طـرب آمـد عـید عجـم و جـشن نـشاط عـرب آمد از کثرت انوار یکی روز و شب آمد پـایـان جـمـادی شد و مـاه رجـب آمد ماهی که شود مُلک جهان خُلد مُخـلّد از یُـمـن قـدوم دو عـلی و دو محـمـد بـر اهـل ولا عـیـد مـؤیّـد شـده امشب در جلوه رخ داور سـرمـد شده امشب لبخند عـیان بر لب احـمـد شده امشب مـیـلاد هـمـایـون محـمـد شـده امـشب در دامن خورشید، عیان قرص قمر شد فخـر دو جـهـان سیـد سجـاد پـدر شـد امشب صدف بحر ولایت گهـری زاد یا دُخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد در خانۀ خـورشید ولایت قـمـری زاد یـا بـار دگـر آمـنـه پـیـغــامـبـری زاد این است که دو فاطمه را نور دو عین است پور دو علی باشد و نجل حسنین است این گوهر یکدانۀ دریای عـقـول است در مکتب دین دوستیش اصل اصول است ماه دو علی مهر دل آرای رسول است فرزند حسین است و عزیز دو بتول است مـولای همه عـبد خـداونـد مقـام است تا حشر امام است امام است امام است این محور دین اخـتر تابندۀ عـلم است در قلب زمان نور فـزایندۀ عـلم است آرنـدۀ عـلم است و نمایـندۀ عـلم است گویندۀ علم است و شکافندۀ علم است در کنیه ابـوجعـفر و باقـر شده نـامش پـیـغـمـبـر اسـلام فـرسـتـاده سـلامـش دشمن به عداوت خجل از کثرت خیرش فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش جبریل امین گم شده در وادی سیرش شیریـنی جـان قصۀ شیـرین عُـزیرش علم همه یک قطره ز دریـای کـمالش دیوانه شود عقـل به توصیف جـمالش ای گوهر شش بحر و یم هفت دُرِ ناب ای سائل انوار رخت مهـر جهـانـتاب بیمهر تو طاعات، چو نقش آمده بر آب خـاک قـدم طـفـل دبـستان تـو اقـطاب فــرزنـد پـیـمـبـر پــدر هـفـت امـامـی هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی انـوار دل از روی نکـوتـر ز مـه تـو جـن و بـشر و خـیل مـلائک سپـه تو جان همه خـوبان جهـان خـاک ره تو شـد بـاعـث بـیـنـائـی جـابـر نـگـه تـو ما را ز گنه نیست به جز روی سیاهی ای چشم خـداوند، کرم کن به نگـاهی از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سینه چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه ای شـمع دل پـنـج امیـن و دو امـیـنـه ما غرق به دریـای گـناه و تو سـفـیـنه غرقـیم ولی چـشم به احسان تو داریم با دست تهی دست به دامان تو داریم مهر تو ثمر گـشته بسی حاصل ما را حُـبّ تـو صـفـا داده بـقــیـع دل مـا را وصف تو همی شور دهد محفل ما را این گـونه سـرشتـند از اول گـل ما را تا حشر گـُل مهـر تو رویـد ز گـِل مـا آوای تـو پــیــوسـتـه بـرآیـد ز دل مـا تو کعـبهای و کعـبه گـرفـتـار بقـیعـت پـیـوسـته مـلک سـائـل زوّار بـقـیعـت جـان و دل ما شـمع شب تـار بقـیعـت تـا چـهـره گـذاریـم به دیـوار بـقـیعـت این درد فراقی که به جان است دوا کن بر ما زره لطف گـذر نـامه عـطا کن ای بـوسه گه یـوسـف زهـرا دهـن تو نـقـل دهـن مـا هــمـه نَـقـل سـخـن تـو جـان هـمه قـربان تو و جـان و تن تو صد شکر که میثم شده مـرغ چمن تو غـیر از گـل مهر تو به گـلـزار نبـوید جـز مدح تو و عـتـرت اطهار نگـوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
فـصـل بهـار آمد و عـالـم مـعـطـر است بوى نـسیم صبح بسى روح پـرور است گـویا ز خُـلـد مـی وزد این باد مـشكـبـیز كاین سان دماغ ابر ز بوى خوشش تر است هم این زمین مُرده شده احیا ز فیض او هم این جهان پیـر، جوان بار دیگر است نرگس گـشوده چـشم تماشا به روى گـل سوسن به صد زبان، پى مدحش ثناگر است با صد نوا به شـاخ گـل ارغـوان، هـزار طوطى به نغمه بر سر شاخ صنوبر است نــور خــدا، امـام هُــدى، بــاقـرالـعـلـوم هـادى دین و وارث عـلـم پـیـمـبـر است بابـش عـلـى و جـدّ كـبـارش بود حـسین زینالعـباد را پـسر و بـاب جعـفـر است در جاه و رتبه صد چو سلیمان، به عّز و جاه در زیر بال طایرى از كویش اندر است هم لطف اوست مونس یونس، به بطن حوت هم در طریق، هادى خضر و سكندر است مفتاح قـفل گنج سعادت، به دست اوست بر پا از او بناى شفاعت، به محشر است كى با شهـان، گـداى درش را مثـل زنـم چون بر در گداى درش، صد چو قیصر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از روشـنـی طـلـعـت رخـشـنـدۀ بـاقـر شد نـور عـلـوم نـبـوی بر همه ظاهـر در اوّل مـاه رجب از مشرق اعـجـاز گـردیـد عیـان مـاه تـمـام از رخ باقـر منشق شده از نور علیّبن حسین است این نور که نورانی از او گشته ضمائر بر فاطمۀ بنت حسن بس بُوَد این فخر کـآورده پـدیـد ایـن مــه تـابـنـدۀ بـاهـر «باقر» لقب و کنیه «ابو جعفر» و او را بوده است لقبهای دگر، هادی و شاکر از هر بدی و عیب و زلل اوست مبرّا جان و تنش از «یُذهبَّ عنکم» شده ظاهر دریای عـلـوم است و زُدایـنـدۀ اوهـام گـفـتـار حـکـیـمـانـۀ او زیـب مـنــابـر از یک نفسش زنده کند صد چو مسیحی از یک نظرش دیدۀ اعمی شده باصر یـاد آمــدش از چـهـرۀ تـابـان مـحـمـّد با چشم بصیرت نگهش کرد چو "جابر" عالم همه شد روشن از آن نور خدائی شد بارور از او شجـر دین و شعـائـر خوش باد، زمینی که هم آغوش شد او را خوش آن که به سوی حرمش گشته مسافر دیـگـر غـمـی از محـنـت ایّــام نـدارد هر کس به حرم خانه او گشت مجاور وصفش نتوان گفت حسان با سخنی چند چون، قصّه بلند است و زبان، الکن و قاصر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بر چمبر عـلم و دین نگین بخـشیدند خـورشیـد منـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ****************** از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در باغ جنان سرود مستی خـواندند ****************** امروز که عـرشیان برانـگـیخـتهاند بر عـرش بـلـور نــور آویـخـتـهانـد در مـقـدم بـاقـر العـلوم از فـردوس یک بـاغ گـل محـمـدی ریـخـتـهانـد ****************** با عطر تو گـل شوق شکـفـتن دارد سرمـستی و میل از تو گـفـتن دارد ای بـاقـر عـلم نـبـوی در شب عـیـد ایـن دل هـوس مـدیـنـه رفـتـن دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
گوهر از بطن دریا تا هویدا میشود امشب جـمـال ایـزد منّـان تجـلا میشود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا میشود امشب به یـمـن مقـدم بـاقـر، امام پـنـجـم شیـعـه مدینه باز هم عرش معـلا میشود امشب زمین و آسمان را نورباران کرده حق، زیرا علی بن الحسین این بار بابا میشود امشب ملایک صف به صف استاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا میشود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا میشود امشب خدای حلم و علم و حکمت از ره میرسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا میشود امشب ز دامان عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا میشود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا میشود امشب گـدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تـمام شهـر هـم آید پـذیرا میشود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما میشود امشب امامِ باقر از ره میرسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا میشود امشب بشارت میدهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا میشود امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم هلال ماه رجب سر زده، هـلال شویم کــمـال یــافــتــۀ قــلــۀ کــمـال شـویـم هـماره خـاک قـدوم عـلـی و آل شویم مـه تجلّـی حُسن و جمال لمیزلی است خجسته باد که ماه محمّد است و علی است مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود مـه وصـال خــداونـدگــار حــیّ ودود مه چهـار ولادت ز چار رکـن وجـود مـه مبـارک لـبـخـنـد مـهـدی مـوعـود مه نـزول کرامـات خالـق ازلـی است ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است طلوع این مه فـرخـنده میدهـد خبری که سر زد از افق عزت و شرف قمری و یا ز دامن دریـای معـرفـت گـهـری خـدا به حضرت سجاد داد گـلپـسری که گل، زبان ملک ریختند در قـدمش اگر غـلـط نکنـم مـدح انبـیاست کمش زهی که فاطمه؛ بنت حسن؛ حسنزاده بـر آفــتـاب خــدا، مــاه انـجـمـن زاده بگو که وجـه خـداونـد ذوالـمنـن زاده و یا که نـخـلـۀ تـوحـیـد، یـاسمن زاده بهـشـت حضـرت سجـاد، لالـۀ رویش حسین بـوسه زند بر جـمـال دلجـویش درود اهـــل ولا بــر شــب ولادت او سلام داده رسـول خـدا به حضرت او سپـاه عـلـم کشیدند صف به خدمت او عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او سحابِ یکسره بارنـدۀ عـلوم است این محیطِ نور و شکافندۀ عـلوم است این تمام عـلم ز دریـای فضل اوست نَمی تمام جود ز یک بذل دست او کـرمی تـمـام ملک خـداونـد بـهـر او حـرمـی تمام دهـر ز عـمـر عزیز اوست دمی به نقش صورت او صورتآفرین نازد به زهد و طاعت او زینالعابدین نازد به ماه عارض و حسن و جمال او صلوات به حُسن خلق و به حُسن خصال او صلوات به مام و باب و به آباء و آل او صلوات به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات چنان به پاسـخ دشنام، خُلق او نیکوست که خصم میشود از فیض یک نگاهش دوست امـیـر عـالـم و بیل رعیـتیـش به دوش به شوق زمزمهاش عرشیان سراپا گوش زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش درود شخص پـیـمبـر نـثـار بـاد بر او سـلام حـضرت پـروردگـار بـاد بر او بیا و روی ارادت ببـر در این درگـاه حوائجت هـمـه از باقـرالعـلـوم بخـواه سـلالـۀ دو عـلـی، نـور چـشـم ثـارالله دهد به دیدۀ «جـابر» شفـا به نیم نگـاه چو چشم اوست همان چشم خالق دادار به یک نظاره برآرد گل از شرارۀ نار ولایتش سنـد و ثبت دین کـامل ماست گـِل مـحـبـتـش آدم کـنـنـدۀ گِـل مـاست به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست مزار او نه به خاک بقیع، در دل ماست زهـی کـرامت آن شهریــار عـالــم را که برگـزیـده به مدح و ثـناش میثم را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است اول مـــاه رجـب تـا ســحـر سـیــزدهــم از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عشق آمد و خاک کف پایت طلب کرد ما را اسیر زلف سلطـان عـرب کرد با تو دوبـاره عـاشقی از سـر بگـیریم ماه رجب آمد خودش را با صفـا کرد مـاه رجـب آمـد به تو آغـوش وا کرد دروازۀ مـــاه خـــدا نــام شــمــا بــود خواهـم شـبـیـه سـایـه افـتـم زیر پایت یا چون کبوتر پـر بگـیـرم در هـوایت از لـطف زهـرا خـادم بـاقـر شـدم من با علم خود چون مرتضی اعجاز کردی جنگی دگـر با دشمـنـت آغـاز کـردی پـیـر نـصارا شد به لبخـنـدت مسلمان در تشنـگـی هایت تو از سـقـا بگـویی از هُـرم آتـش بـر لـب دریـا بـگـویـی دانم ز بـوی یـاس خـانـه بـی قـراری آخـر خـدا بیت الـحـرامی را فـرستـاد همـراه تو رکـن و مـقـامی را فرستاد بر روی لب هایت فقط نور و غزل بود دیـدم کـه بـا نـازی شـبـیـه مــادر آمـد او که کمان در دست سوی خـیبر آمد گفتا هشام او را که از نسل بهار است فـرقی نـدارد پیش ما نـزدیک، دوری نازم تو را که معـدن عـلم و شعوری تـو آیــه هـای نـاب قــرآن کــریــمـی گفتم که آتش، در دلت آتـش به پـا شد بغضت پر از فـریاد های بی صدا شد از کودکیت تا به پیـری گـریـه کردی بر درگهت عمری پر از سوز و گدازیم دسـتـان خــالـی آمــده غــرق نـیـازیـم بـر الـتــیـام زخـم تـو مـرهـم گـذاریـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از آسمان ترنم بـاران چه دیـدنی ست این بار طعم رویش گـلها چـشیدنیست نـاز قـدوم ایـن نـوۀ حـضرت حـسیـن صدها نفرشبیه خودم سر بریدنی ست جـشـن ولادت ولی الله پــنـجـم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پـنـجــم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پــنـجـم اسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
پــنـجــمـیـن حـجّـت خــدا بـاقــر مــظـهــر ذات کــبــریــا بــاقــر قــرّة الـعــیـن حـضـرت ســجـاد چـون پـدر صاحـب لــوا بــاقــر نـور پـاک محـمـد است و عـلـی گــوهـــر قـــلــزم ولا بــــاقــــر وارث گـنـج حـکـمـت و عـرفان عــالــم عــلــم اوصـیــا بـــاقـــر جـانـشـیــن و وصـیّ پـیـغــمـبـر نـور چـشمـان مـرتـضـی، بـاقـر منـبع جـود و لطـف و احسانست مـیـر و سـر حـلـقــۀ سخـا بـاقـر کـام جـان هـا ز نــام او شـیـریـن درد مـــا را بـــود دوا بـــاقـــــر زد قـدم از شـرف به مـاه رجـب وارث نــور هـــل اَتـــی بــاقـــر کـرده در بـــر لـبــاس امـکــانـی زد بــه ســـر تـاج اِنّــمــا بــاقــر ایــن شنیـدم کــه بـلبـلـی عـاشـق بـر سـر شـاخــه زد نــوا بــاقــر کامـد ای عـاشـقـان زمـان طرب خیـز و شادی نـما به مـاه رجـب نــور او نــور روی پــیـغــمــبـر برگزیـده، چو مصطفـی مـنـظـر خـوی پـاکـیــزه اش پـسـنـد خــدا هـمـچــو مــرآت سـاقـی کــوثــر چـهـره اش هـمچو چـهـرۀ زهـرا بـه درخـشـش بـه زهــرۀ احـمـر خـــرّمـــی از وجــود او پـــیــدا بـلـکـه مـیـنــوی حـضـرت داور حُـسن او در کـمـال حُسن حَـسن خـیـره در سیرتـش هـمـاره نظر در شجاعت حـسیـنِ کـرب و بلا در سـخـاوت چو بحر پُـر گوهر هر چه گویم به وصف او قـاصر من چه خوانم به مدح آن سـرور گـوهــر بـحـر مـعــرفـت بــاقــر بـه جمیـع صـفـات حـق مـظهــر روز مـــیـــلاد آن امــام هـــمــام کـام مـا پُـر بود ز شـهـد و شکر بـر لب جـمـلـه شـیـعـیـانـش بـود این سخن نیمه شب به وقت سحر کامد ای عـاشـقـان زمـان طـرب خـیـز و شـادی نما به مـاه رجب طـور دل شـد به مِـهـر او سیـنـا دیـــده از تــوتـــیـــای او بــیــنـا بـر کـف مــا ز حُـبّ او سـاغــر جـمـلـه سـرمسـتِ آن مـیِ مـیـنـا دل ربـوده ز عــارف و عــامـی کـس نـدیــده چــنـیــن رخ زیــبـا در رُخـش گر نـظر کـنی بـیـنـی جــلــوۀ ذات حـــق بــود پـــیــدا پـنـجـمـیـن شــمــس آسـمـان ولا هفـتمـیــن نـور طـلـعـت غــبــرا عـرش و کـرسی به نور او قـائم عـالـم از یُـمن حـضـرتش بر پـا شـاد و خُـرم بـود از این مـولـود نـه زمـیـــن بـلـکـه عــالــم بــالا جــانــشـیــن پـــیــمــبــر خــاتــم بـر هـمـه خـلـق رهـبـر و مــولا پـرچــم افـراز دیـن و قـرآن ست عــالــم عــلـم عـــلَّــمَ الاســـمـــا ذکـر و تـسبـیح دوستانـش هـست زیـر لـب دم به دم چـنـان عـنـقـا کـامد ای عـاشـقـان زمـان طرب خـیـز و شـادی نـمـا به مـاه رجب حـجّـت حــق امــام دیـن بــاقـــر بر همه کـار انس و جـان نـاظـر مـشـکـلات جـهــان از او آســان در مصـائب به امـر حـق صابـر هــر کجــا عـاشقـی بـرد نـامـش بی گـمان در بـرش بود حـاضـر چـشـم او چـشـــم خـالــق اکـبـــر بـر هـمــه آفــریـنـش او بــاصـر گـیـسـوانـش کـمـنـد طایــر جـان دیـدگـانــش دو جــادوی سـاحــر در مــقـامـش زبـان بــود الـکــن در مـدیـحــش قـلــم بـود قـاصـر مـی رسـانــد سـلام پـیــغــمـبـــر بـر چـنـیــن رهـبـر جهـان جابـر غـم ز خاطر برون کنـد مهـرش شـادمـان مـی شـود از او خاطــر بــه ظـهـورش ظهـور حق پیــدا ز وجــودش خــدا هـمی ظـاهــر گوید این نکته را ز روی شرف گـــاه بــی گـــاه خامـــه شـاعــر کـامـد ای عـاشـقـان زمان طرب خیـز و شـادی نما به مـاه رجـب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
قـوام هـسـتـى محـیـط امـكـان بـلـوغ خـلـقـت شـكـوه ایــمـان فـروغ تـوحـیـد دلـیـل سـرمـد بـیـان وحـدت لـسـان بـرهــان بهشت رحـمت صفـاى جـنـت بـهـار طـوبـى جــمـال یـزدان امـام بـاقــر كـه فـیـض وافــر دهد كلامش به علم و عـرفان كه را شنـاسد جهان تحـقـیـق؟ كه برتـر از او كـشیـده ایـوان بدست سبزش ریـاض دین را نـمـوده خـرم چـنـان گـلـستـان بـداده قــولـش كــلام حــق را هـزار تـفـسیـر هـزار عـنـوان پـنـاه قــرآن ز كـفـر و بـاطـل ز كـفـر و بـاطـل پـنـاه قــرآن ولادتـش را عـــنــایــتــى دان به اهل تـقـوى به اهـل ایـمـان بـه شـاد بــاشِ دل پــیـــمــبــر دلـى نـبـاشد كه نـیست شـادان مرا ز شوق است نواى شادى چنان كه بر شاخ هزار دستان تـرانـه خـیـزد ز تـار و پــودم قصیـده ریـزم ز جوهـر جـان به هر كه بینم چو ناى مطرب بود خوش آوا بود غزل خوان موالیـان را بـشـارت این روز مـعـانـدان را عــذاب نــیــران به یـمـن مـیـلاد و زاد روزش نـواى شـادى رسـد به كـیـوان بـه مـدح پـنـجـم ولـىِ مـطـلـق من این قـصیـدت برم به پایان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
بر منـبر عـلم و دین نگـین بخشیدند خـورشید مـنـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گـلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ************************ از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در بـاغ جنان سرود مستی خواندند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
يارب اين بوي خوش از سمت جنان مي آيد يا گـل فـاطـمـه آن جـان جـهـان مي آيـد يارب اين نور صفات ازلي باقر توست عـلـم با آمـدنـش، رقـص كـنـان مـي آيـد يارب اين خيل ملائك ز سما تا به زمين با چه شوريست چـنين بال زنان مي آيد يارب اين باقـر علم نبوي يا ملك است؟ كه به نامش غـزل از عمق بيان مي آيد يارب از يوسف زهرا خبري نيست چرا؟ هر دم از تـوطئه ای شـوم خـبـر مي آيـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مهر تو خار نخـل هـایم را رطب کرد مــا را گــدای اول مــاه رجــب کــرد آقـای من مـهـر تو را واجـب نوشتـنـد یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتـنـد سال هزار و سیصد و اندی گدایی است روزی ماها از همین چندی گدایی است من چـهـارده قـرن است دنـبال شـمایم مال خـودم هـم نـیـسـتـم مـال شـمـایـم ماه رجب تا که به تو آغـوش وا کرد با آبرو شد، خـویش را مـاه خـدا کرد تو مـوسیِ دریــا عـلـم بــی کــرانــی تـو آسـمـانِ در زمـیـن، فـوق زمـانـی نـام تـو را هـمـواره با مد می نـویـسـم تـا می نـویـسم یـا مـحـمـد می نـویـسـم ای گـریـۀ سـجـاده هـای نـیـمه شب ها اذن دخــــول اول مــــاه رجــب هـــا ای که برای مقدمت قـبل از ظهـورت شد سـالـهـا شهـر خـدا دنـبـال نــورت عـرش الـهـی احـتـرامـش را فـرستـاد پـیـغـمـبـر اکـرم سلامـش را فـرستـاد فـرمـود پـیـغـمـبـر بزرگ عـالـمـیـنـم آری حسین از من و من نیز از حـسینم آن کس که دارای تـمام حُـسن من بود آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود حالا حسین و مجـتبی وصلت گـزیدند بـا وصـلـتِ بـاهـم مـحــمـد آفـریـدنــد تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست مانند او حـتـی در اولاد حـسـن نیست او همره بابای تو کرب و بـلائی ست در عهد تو در منصب خیرالنسائی ست در هر زمان مشـغـول تبـلـیـغ خـدایی بـا درد هـم تـرویـج یــاد هـل اتــایــی شب می کـنی تا سیدی مـولا بـگـویـی تب می کـنی تا ذکـر یا زهـرا بگـویی آنچه که زهرا مـادرت دارد تو داری روز قیامت هم تو صاحب اخـتـیـاری تو مثل رأس جـدّ خود اعـجـاز کردی بابی زحکمت بر نصاری بـاز کردی قـربـان اعـجـاز تو ای فـرزنـد زهـرا آخـر مـسـلـمـان تـو شـد پـیـر نـصـارا تو آبـرو بـخـشـی به مـا ای آبـرو دار حاجت روامان کن که هستیم آرزودار نـابـودی وهـابـیـت امـید شـیـعـه است روز سقوط کفر تنها عید شیـعـه است بـایـد که بر این آرزوی خود بـنـازیـم بـهـر تو و اجـداد تو مـرقـد بـسـازیـم همراه بابایت چهـل سال و پس از آن بـودی بـه یـاد گـودی گــودال گـریـان تا زنـده بودی آب دیـدی گـریه کردی تا کودکی بی تـاب دیـدی گریه کردی تو روضه خوان روضۀ ویرانه هستی تـو داغـــدار عــمــۀ دُردانـه هـسـتـی تو علـم خود را از همه گـودال داری تو تـا ابـد بر خـیـزران اشکـال داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عـطـر لبخند خـدا پیـچـیـد در دنیای من پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من آیه ای نـازل شد از سمت بـلـوغ آسمان روشنـی پـاشـیـد بر آیـیـنـۀ سیـمـای من فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین حضرت حق گفت: او نوری ست با امضای من وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست سیب شیرینی ست او از شاخۀ طوبای من قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست باقر نور است، بشنـو از لبش آوای من فصل لبخـند گـل پـنـجـم، امام بـاقـرست پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توأم ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
: امتیاز
|